نوشته شده توسط : روح ا...


گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 

 

سوار بر بال باد ، همرا با پرستوهای عاشق

 

فاصله ها را در نوردیدم و به دیار عشق پرواز کردم

 

از باد سفر را آموختم و از ابر باریدن را

 

از شمع ایثار را فراگرفتم و از پروانه سوختن را

 

درخت همه فروتنی بود و خاک همه بخشش

 

مرغ عاشق همه بیقراری و گل ناز کردن

 

چشمه جوشش عشق بود و کوه ایستادن

 

دریا همه نعمت و طاق آسمان پناه

 

پرنده نغمه خوانی بود و رود نواختن

 

خورشید خنده بود و شب سکوت

 

بهار روییدن و پاییز نقاشی کردن

 

و من در این رویش دوباره در وهم و خیال

 

نالان از این همه بیخبری و شیدایی

 

دور خود می چرخم و از خود می پرسم

 

پس درد کشیدن چه؟

 

چه کسی درد عشق را یادم داد ؟

 

بافتن پرنیان صبر را از که آموختم ؟

 

درس مردن و دوباره زاده شدن در عشق

 

را کدام استاد به من آموخت؟


 


شعری از ف - شاملو



:: بازدید از این مطلب : 242
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 26
|
مجموع امتیاز : 26
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح ا...

استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یك چالش ذهنی کشاند: آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست, خدا نیز شیطان است!"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.

نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش چیزی نبود جز ، آلبرت انیشتن



:: بازدید از این مطلب : 256
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : پنج شنبه 21 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح ا...

 

ماه من!
غصه اگر هست بگو تا باشد!
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است...!
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند.
همه را با هم و با عشق بچین...
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی با صدایی آرام و مطمئن می خواند

که خدا هست ، خدا هست و چرا غصه ؟ چرا ؟



:: بازدید از این مطلب : 224
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح ا...

زير باران  بيا قدم بزنيم

حرف نشنيده اي  به هم بزنيم

نو بگوييم و نو بينديشيم

عادت كهنه  را به هم بزنيم

 

و ز باران كمي  بياموزيم

كه بباريم  و حرف كم بزنيم

 

كم بباريم اگر، ولي  همه جا

عالمي  را  به چهره  نم بزنيم

 

سخن از عشق خود به خود زيباست

 

سخن هاي  عاشقانه اي  به هم بزنيم

قلم  زندگي  به دل است

زندگي  را بيام  رقم بزني

 

سالكم  قطره ها در انتظار  تواند

زير باران  بيا قدم بزنيم

                                                               مهربان



:: بازدید از این مطلب : 235
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح ا...

گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com

 

 

خداوند گریه کرد
زمانی که بنده اش
آنی که اشرف مخلوقات خواندش و دردانه جهان خلقت شد
اینچنین کبر و غرور سرتا پای وجودش را گرفت
 

خداوند گریه کرد
زمانی که بنده ای که خدا خالق آن بود بر بنده دیگرش ظلم و عناد کرد
 

خداوند گریه کرد
لحظه ای که بنده ای از بندگانش دل بنده ای دیگر را شکست
 

خداوند گریه کرد
لحظه ای که آن چه می پنداشت، شد آنچه که هست
 

خداوند گریه کرد
زمانی که دید این بنده همان بنده ای است که با آهنگ سوراسرافیل خاکش را ساخت
و
اینک بر سر خاک و مال جنگ و خونریزی است
 

خداوند گریه کرد
زمانی که وجود بی ارزش این خاک را با روح خداوندی زنده کرد
اما اکنون همان بنده ارزش روح خداوندی را با وابستگی به هیچ های زمین فراموش کرده است
 

خداوند گریه کرد
زمانی که این جسم مملو از روح را سرتاسر مملو از عشق الهی کرد
اما هم اکنون هر آنچه عشق می نامندش به هوس می رود.
 

خداوند گریه کرد
زمانی که دید عشق داده بودم برای آرامش،
دل داده بودم برای سپردن
گل برای هدیه
اما اکنون همه چیز
ریا و تزویر و دروغ
 

خداوند گریه کرد
زمانی که گفته بود با هم باشید،به هم عشق بورزید و از آن لبریز شوید
از آنچه در دنیا به شما دادم برای رسیدن به اصل خود استفاده کنید
اما همه چیز مصنوعی شد و ساختگی
 

خداوند گریه کرد
زمانی که در آن وقتی که به ما داده بود تا در حضورش بنشینیم و درد دل کنیم
و فیض عشق بازی با خدا را ببریم
رفتیم و چه نا سالم سپری کردیم
 

خداوند گریه کرد
زمانی که دید بر مهر مادری، بی احترامی شد
 

خداوند گریه کرد
زمانی که دید 2 برادر برای هم نقشه می کشند
که چگونه فریب دهند تا به مال و اندوخته ناسالم خود بیافزایند
 

خداوند گریه کرد
زمانی که به گل و پروانه، آب و خاک آنگونه که او می خواست نگاه نکردیم
 

خداوند گریه کرد
زمانی که دید از عقل و پندارمان چگونه استفاده کردیم و برای آنچه خوب است یا بد است
و مفهوم آن مطلق و ثابت است
مقلد مشابهان خود شدیم
و ازآنچه او به ما داده بود
عقل=استدلال
استفاده نکردیم.
 

خداوند گریه کرد
زمانی که او را به جای اینکه در محیط ببینیم در پول و بانک و مال و ثروت می دیدیم
چرا که در نبود این ها او را صدا می کردیم و
اگر مشکلی از نبود آنها نداشتیم حتی اسمش را به لب نمی آوردیم.
خداوند چه صبری دارد!
اگر روزی از توقعات خود
از ما سئوالی کند،
به راستی ما چه می گوییم ؟


الهی به فضل و رحمتت بر ما قضاوت کن، نه به عدالت



:: بازدید از این مطلب : 228
|
امتیاز مطلب : 324
|
تعداد امتیازدهندگان : 242
|
مجموع امتیاز : 242
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : روح ا...

باراني ام , باراني ام , باراني از آتش

 يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش

اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر

سوزان و من محبوس در زنداني از آتش

 اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد

 با واژه اي ممنوع  ، با انساني از آتش

 بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد

 بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش

 تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش

 بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش

 كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد

 من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش

 اين روزها محكوم  ِ اعدامم به جرم عشق

 در انتظارم بشنوم   ، فرماني از آتش



:: بازدید از این مطلب : 221
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1384 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد